"آرزو داشتم به دریـا برسم".همیشه قصه ی شبدر همین خلاصه شده استتو غرقِ خوابی و من غرقِ آرزوی توام ...در شبروی صخرهای نشستهامکنار ساحل دریاهیچ وقت تو رابه این بزرگی ندیده بودمچه زیبادر افق ایستادهایبه چشمهای تو فکر می کنمو هوایی بارانی، مرا معطر می کند...در سینهام نَمی، احساس می کنمکه هوای دریا داردو موج در موج آشوبِ بوسههای بی امان...سبزی ممتدی که تا ابدیت جاری استامیدی که خود، زندگی ستو رویایی، عینِ واقعیت...جهان حتی اگر در این نقطه بایستد، چه باک!!آرزویم تو بودی که حالا اینجایی .... گفتگو ...
ما را در سایت گفتگو دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : easao بازدید : 46 تاريخ : پنجشنبه 4 آبان 1402 ساعت: 14:06